خانه | پست الکترونیک | آرشیو

صدایی دیگر = ده نگێکی جیاواز

تماس بانویسنده ازطریق ایمیل:tarikeredemokrat@yahoo.com


بررسي سياست هاي تجزيه طلبي استعمار در کردستان (1350-1320)

در اين مقاله بر آنيم که دو مرحله مهم تجزيه طلبي در کردستان يعني: الف. تشکيل جمهوري خود خوانده کردستان به رياست قاضي محمد حضيري و فرجام آن و ب. سال هاي بعد از کودتاي 28 مرداد 1332 و سوداي تشکيل کردستان بزرگ را به اندازه توانايي و امکانات تحقيق خود بررسي و تبيين نماييم تا جوانان برومند ايران اسلامي به ويژه جوانان مسلمان و غيرتمند کرد از روند و چگونگي تجزيه طلبي در کردستان و مصائبي که در اين بخش از خاک کشورمان بر سر مردم مظلوم کرد آمده آگاه شوند.

الف. حکومت جمهوري کردستان

                                       قدرت يابي دو حزب کومله و دموکرات در کردستان
با اشغال ايران توسط قواي شوروي و انگلستان طي جنگ جهاني دوم، روس ها در جهت اهداف بلند مدت خود، در کردستان ايران که تحت تصرف آنها بود کوشيدند حرکت هاي قوم گرايانه را در شهر مهاباد و ديگر شهرهاي مهم منطقه ايجاد نمايند. اندکي بعد از اشغال کردستان، سي نفر از سرشناسان و رؤساي ايل هاي کرد به دعوت مير جعفر باقروف نخست وزير آذربايجان شوروي به خرج روس ها از شهر باکو ديدن کردند.
سرلشکر حسن ارفع اسامي اين ميهمانان را چنين معرفي مي کند:
قاضي محمد سردفتر حقوقدان مهاباد، امير اسعد ده بکري، مجيد خان از مياندوآب، حاجي بابا شيخ، عبدالله ايلخاني زاده بوکاني، رشيد هرکي، زيرو بهادري، ممدوي از شکاک، موسي خان زرزا، حاج قرني آقا، کاک حمزه مامش، سيد محمد صادق فرزند سيد طه، وهاب بلوريان و...
هدف روس ها از بازديد سران کرد از کارخانه ها، تماشاخانه ها، مزارع کشاورزي، سينماها و مراکز صنعتي باکو تحت تأثير قرار دادن هيئت کرد براي همکاري با روس ها و باورانيدن اين نکته بود که در صورت اطاعت و حرف شنوي از مقام هاي عالي رتبه شوروي مي توان منطقه کردستان را نيز به پيشرفت و ترقي رسانيد. در اين ديدار، سران کرد به ملاقات ميرجعفر باقروف رفتند و او براي آنها در مورد دوستي ديرينه کرد و آذربايجاني و دوستي و حسن نظر ويژه اتحاد جماهير شوروي با آنها سخن راند. يکي از اعضاي با نفوذ هيئت کُرد، قاضي محمد حضيري بود که مورد اکرام و احترام ويژه قرار گرفت. اين ديدار دو هفته طول کشيد و اعضاي هيئت با رضايت خاطر و همراه با سوغاتي هايي که از بازار باکو خريده بودند به کردستان بازگشتند.
عبدالرحمن قاسملو، دبير کل سابق حزب دموکرات کردستان، در کتاب چهل سال مبارزه در راه آزادي پس از بحث درباره سفر سي نفر از مالکان و رؤساي عشاير کُرد در سال 1320 به باکو بنا به دعوت دولت شوروي مي نوسيد:
اگر چه من در آن زمان يازده ساله بودم ليکن مانند بسياري از کودکان آن دوره، سياست توجه مرا به خود جلب کرده بود. پدرم يکي از اعضاي آن هيئت بود. به ياد دارم موقعي که از سفر باکو برگشت چند عدل قند و يک تفنگ سرپر شکاري خوب همراه آورده بود. چنين مي نمود که شوروي ها قند و تفنگ و وسايل ديگر را به عنوان هديه به همه اعضاي هيئت داده بودند. به ويژه قند خيلي باارزش بود. چون در آن زمان در ايران کمياب و گران بود. اين کار به نظر من بسيار عجيب مي نمود زيرا در خانواده ما برادران و عموزاده هايم که از من بزرگتر بودند از اين سخن به ميان مي آوردند که پدرم همراه چند نفر ديگر به باکو رفته اند تا حقوق و آزادي کُردها را طلب نمايند، به همين دليل رک و صريح از پدرم پرسيدم پس حقوق کردها چه شد؟
بعد از بازگشت هيئت کرد، ملاقات هاي محرمانه مقام هاي سياسي و نظامي روس ها با رؤساي ايل ها و عشاير کردستان شروع شد و ادامه يافت؛ چنان که گزارش هايي از ملاقات و مذاکره سران کرد در اطراف درياچه اروميه با کنسول روس )مستقر در تبريز) و برخي فرماندهان روس در مه 1942/ارديبهشت 1321 در دست است. در اين ملاقات، کردها خواستار اجازه حمل اسلحه، تحصيل به زبان کردي در مدارس و آزادي در انجام امور ملي شدند.
در 16 سپتامبر 25/1942 شهريور 1321 پانزده نفر از اهالي مهاباد مانند ملاعبدالله داوري، قاسم قادري، محمد نانوازاده، عبدالرحمن ذبيحي، عبدالرحمن شرفکندي (همه ژار شاعر)، محمد امين شيخ الاسلامي، رحمان حلوي و... جمعيت ژ.ک که مخفف واژه هاي کردي «کومله ژيانه وه ی کوردستان» به معني «جمعيت تجديد حيات کردستان» است را به وجود آوردند و در مدت شش ماه اعضاي آن به 100 نفر رسيد که همگي اهل مهاباد بودند. هر پنج يا شش نفر عضو جمعيت، گروهي مخفي را تشکيل مي دادند. اساس پذيرش در جمعيت، کرد بودن بود. هر عضو جديدي بايد اين موارد را رعايت مي کرد:
به ملت کرد خيانت نکند؛ براي کسب خود مختاري کردستان بکوشد؛ هيچ سري از جمعيت را به صورت مخفي يا شفاهي افشا نکند؛ تا پايان عمر عضو جمعيت باشد؛ تمام مردان و زنان کرد را برادر و خواهر خود بداند؛ بدون اجازه جمعيت به هيچ حزب و تشکيلات ديگري وارد نشود.
اعضاي جمعيت در آوريل 1943، کميته مرکزي خود را انتخاب کردند و از سال 1994/1323 کوشش و فعاليت حزب در کردستان افزايش يافت و ميان سران جمعيت و نمايندگان کردهاي ترکيه، عراق و سوريه پيام هايي رد و بدل شد. عاقبت آنها در اوت 1944/مرداد1323 در شهر مهاباد گرد آمدند و مذاکرات جدي و مهمي شروع گرديد. در اين مذاکرات نماينده جمعيت ژ.ک قاسم قادري، نماينده حزب کردي هيوا (اميد) که در کردستان عراق فعاليت مي کرد؛ حمزه عبدالله وردي، نماينده کردهاي ديار بکر سوريه قادري بيگ و نماينده کردهاي ترکيه قاضي ملاوهاب بودند.
محور اصلي مذاکرات، اتحاد کردها و تعيين مرزهاي منطقه کردستان بزرگ بود. نمايندگان جهت بازديد منطقه (و مطالعات ميداني) به کوه «دالان پر» که در آنجا مرزهاي ايران، عراق و ترکيه به هم مي پيوندند رفتند و نتيجه اين بازديد و گفت و گوها در کوه مذکور امضاي پيمان دوستي و پشتيباني از همديگر بود که به «پيمان سي سنوور» يعني «پيمان سه مرز» معروف مي باشد. متعاقب اين امر، نقشه کردستان بزرگ توسط کردهاي مستقر در بيروت رسم و به منطقه کردستان فرستاده شد. محدوده جغرافيايي مورد درخواست کردها، دسترسي به آب هاي مديترانه و خليج فارس بود.(از مديترانه تا خليج فارس!) جمعيت کومله ژ.ک در دوره فعاليتش نشرياتي چون گلاويژ (ستاره سهيل) و نيشتمان (ميهن(منتشر مي کرد. نيشتمان، ارگان رسمي جمعيت بود که روي جلد آن تصوير صلاح الدين ايوبي نقش بسته بود.
در زمان مورد بحث، جمعيت کردها بين 5تا 6ميليون نفر بود که در بين کشورهاي ترکيه (دو تا سه ميليون)، عراق (يک ميليون و دويست هزار)، ايران (يک و نيم ميليون)، سوريه (دويست هزار) و جمهوري آذربايجان شوروي (يکصد هزار) پراکنده بودند. در ماه مه 1644/ ارديبهشت 1323 جمعيت ژ.ک همراه با حزب هيوا در عراق پرچم سه رنگي براي کردستان بزرگ به وجود آوردند که رنگ قسمت بالايي قرمز، وسط سفيد و پايين آن سبز رنگ بود و در حقيقت وارونه پرچم ايران به حساب مي آمد.براي نشان ملي کردها، در وسط پرچم کره خورشيد رسم شده بود در حالي که دو خوشه گندم دو طرف آن را در بر گرفته بودند و يک کوه و يک قلم نيز در آن ديده مي شد.در عراق تمام گروه ها حتي کمونيست ها در صف واحدي به نام «رزگاری کورد» يعني «رهايي کرد» جمع شدند و جمعيت ژ.ک مهاباد نيز به آن ملحق شد. هدف از اتحاد اين بود که جنبش ناسيوناليستي کردها در معرض افکار عمومي جهانيان قرار داده شود و آن را به جهانيان بشناسانند. در همين ايام بود که جمعي از اعضاي بلند پايه جمعيت ژ.ک از قاضي محمد خواستند تا عضويت جمعيت را بپذيرند و او بدون ترديد و دودلي آن را پذيرفت و به عنوان راهنماي جمعيت شناخته گرديد.

قاضي محمد که بود؟

قاضي محمد حضيري فرزند قاضي علي و نوه قاضي قاسم در سال 1900/1279 متولد شد. مادرش از ايل فيض الله بيگي هاي سقز بود که سه دختر و دو پسر به دنيا آورد. پسر کوچکش به نام ابوالقاسم صدر قاضي چهار سال از قاضي محمد کوچک تر بود. امور شرعي و قضايي مردم مهاباد به دست قاضي ها اداره مي شود. يک قاضي بايد در همه امور مردم حتي نوشتن روز تولد بچه ها، ازدواج، فوت و ديگر مشکلات و شادي ها و غم هاي مردم شريک مي بود. قاضي محمد بعد از تحصيل علوم مذهبي، پيش از اينکه از سوي پدر به عنوان قاضي تعيين شود رئيس اداره اوقاف مهاباد گرديد. او بعد از ازدواج صاحب يک پسر و هفت دختر شد. برادرش ابوالقاسم در سال 1943/1322 از طرف مردم مهاباد به نمايندگي مجلس شوراي ملي برگزيده شد.
از خانواده قاضي ها، پسر عموي قاضي محمد به نام محمد حسين سيف قاضي که سه سال از قاضي محمد کوچک تر بود نيز در جريان تشکيل جمهوري کردستان معروف گرديد و به عنوان معاون رئيس جمهور و وزير جنگ برگزيده شد. وي از مدتي قبل توسط ژاندارمري کل کشور (ايران) به فرماندهي ژاندارمري بوکان، مياندوآب و مهاباد منصوب شده بود.

ادامه دارد...



+ نوشته شده در 27 / 4 / 1393برچسب:, ساعت توسط دابراو |

ارتباط حزب دموکرات و تيمور بختيار با امام خميني(ره)

احسان طبري، تئوريسين معروف حزب توده و از اعضاي بلند پايه آن، در خاطراتش مي نويسد:
قاسملو در سال 1960/1339 کتابي به انگليسي تأليف و در لندن چاپ کرد که مسئله کرد و کردستان را از نقطه نظر تجزيه طلبانه خود بيان مي کند. موافق اين نقطه نظر تمام بخش غربي ايران تا حد خاک بختياري يعني کردستان، باختران، گيلان غرب، لرستان و قسمتي از آذربايجان شرقي جزء کشور «کردستان» ايران است. بر اساس اين نقشه [بعدها] بين قاسملو و صدام حسين مواضعه شد و پشتيباني ابر قدرت شوروي نيز به اجراي اين نقشه جلب گرديد. قاسملو بارها در نطق هاي خود پشتيباني شوروي از عمل خود را تصريح مي کرد. (1 )
صدام براي رادمنش آپارتماني در بهترين هتل بغداد اختصاص داد و وي را در سان ناوگان عراق در شط العرب شرکت داد. سفرهاي رادمنش به بغداد سري بود. او در گفت و گو با ما تمام اسرار را از لابه لاي نقل هاي خود لو مي داد... با سفرهاي منظم رادمنش به بغداد، وي جذب محيط بغرنج و فاسدي شد که در بغداد برقرار بود. (2)
ساواک در گزارش سري به تاريخ 1346/12/6 از سفر قاسملو و چند عضو حزب توده به بغداد خبر داده است. ( 3) علاوه بر رادمنش، دکتر نورالدين کيانوري و ايرج اسکندري از اعضاي کميته مرکزي حزب توده نيز در دهه پنجاه به عراق عزيمت و با اعضاي شوراي انقلاب عراق از جمله صدام ديدار و مذاکره مي کردند. (4) مي دانيم که دکتر فريدون کشاورز از ديگر اعضاي کميته مرکزي حزب توده نيز در زمان زمامداري ژنرال عبدالکريم قاسم در بغداد به سر مي برد. و به نوشته خودش هفته اي سه شب از راديوي بغداد براي مردم ايران سخنراني مي کرد. (5)
غني بلوريان به عنوان نفر دوم حزب دموکرات کردستان راجع به رفتن اعضاي حزب به بغداد، تعامل با حکومت بعث و سوء استفاده هاي قاسملو به نفع شخصي موارد حساسي را افشا مي کند. با توجه به اينکه نوشته هاي او در واقع بخش مهمي از اسناد درون گروهي حزب دموکرات کردستان محسوب مي شود، نکته هاي اصلي خاطرات وي بازگو مي گردد:
گروه چهل نفري همراه دکتر قاسملو به نام حزب دموکرات کردستان به رژيم عراق پناهنده شدند و قاسملو رهبري آنها را بر عهده داشت. در آغاز انقلاب سال 1357 رفقاي حزب دموکرات گروه قاسملو کم کم به کردستان ايران و شهر مهاباد بازگشتند. رفقاي قاسملو مي گفتند او انساني خود رأي است و توجهي به تصميم هاي کميته مرکزي و دفتر سياسي و مصوبه هاي حزب نمي کند و هر کاري که خودش دوست داشته باشد بدون نظر و اطلاع اعضاي کميته مرکزي و دفتر سياسي انجام مي دهد. آنها از نظر مسائل مالي نيز از قاسملو انتقاد مي کردند و مي گفتند: پول هايي را که به عنوان کمک از رژيم عراق گرفته بدون اطلاع ما به خواست و ميل خود در عراق و اروپا خرج مي کند و کسي نمي داند چه بر سر اين پول ها مي آورد. (6)

ارتباط حزب دموکرات و تيمور بختيار با امام خميني(ره)

ساواک در تاريخ 1346/5/23 طي گزارش سري از سعي حزب دموکرات کردستان براي نزديکي به حزب کمونيست عراق و حزب توده و روحانيون به اصطلاح افراطي با هدف دستيابي به خودمختاري کردستان ايران خبر داد و افزود: «اطلاعات موجود وجود تماس هايي را در اين زمينه محرز مي سازد.» (7) خبر همکاري حزب دموکرات با حزب توده و برخي روحانيون در عالي ترين شوراي اطلاعاتي امنيتي رژيم پهلوي يعني شوراي هماهنگي رده يک (8) مورد بررسي قرار گرفت و صورتجلسه آن به محمدرضا پهلوي ارسال شد. شاه پس از مطالعه دستور داد موضوع ارتباط مذکور به طور دقيق و کامل رسيدگي گردد. نظر نهايي ساواک بعد از تحقيقات گسترده چنين اعلام گرديد: «... هيچ اطلاع و سندي راجع به ارتباط حزب دموکرات کردستان با روحانيون تابع آيت الله خميني به دست نياورده است.» (9)
در دوران تبعيد امام خميني(ره) در عراق که روابط دو رژيم عراق و ايران خصمانه بود، صدام حسين بسيار کوشيد تا مخالفان اصلي رژيم پهلوي را متحد کند و با دادن امکاناتي، آنها را به انجام فعاليت عليه ايران بگمارد. او توانست تيمور بختيار اولين رئيس قدرتمند ساواک را که بعد از عزل به دشمن سرسخت محمدرضا پهلوي تبديل شده بود و حزب توده و حزب دموکرات کردستان و نيز کنفدراسيون دانشجويان ناراضي ايراني مستقر در خارج کشور را به سوي خود جذب کند. صدام کوشيد تا با فرستادن برخي از اعضاي اصلي حزب توده به نزد امام خميني(ره)، ايشان را هم جلب و جذب کند و به همکاري بکشاند. اما امام و به تبع ايشان روحانيان طرفدارشان به حزب توده و صدام جواب مثبت ندادند. حجت الاسلام سيد محمود دعايي که در نجف از نزديکان به امام و از روحانيان فعال و انقلابي بود در خاطرات خويش چنين مي گويد:
... بعد از آنکه رژيم بعث عراق تصميمم گرفت با ايران وارد درگيري بشود، کانون هايي به وجود آورد که از مبارزين ايراني نيز دعوت به فعاليت کردند. نمايندگان عراق سراغ خيلي ها رفتند... علي نقي منزوي پسر مرحوم حاج آقا بزرگ تهراني صاحب کتاب معروف الذريعه [الي تصانيف الشيعه]، نماينده حزب توده در آلمان شرقي که از طرف ايرج اسکندري [دبير اول حزب توده] به عراق آمده بود و اين ها اصرار داشتند که از امام هم دعوت کنند که امام نپذيرفت. علي نقي منزوي در تشکيلات تيمور بختيار در عراق کار مي کرد. يک روز مأموران عراقي، مرحوم حاج آقا مصطفي [خميني] را دستگير کردند و به بغداد به جلسه اي با حضور تيمور بختيار بردند تا ايشان را وادار به همکاري نمايند. ايشان گفته بود ما مشي [فعاليت] ديگري داريم، اولاً به فعاليت هاي مسلحانه اعتقادي نداريم به علاوه ارتباط با مردم داريم و مبارزات ما در حد روشن کردن عامه مردم است... بختيار قصد داشت به منزل امام برود که امام ايشان را راه نداده بود. اما در سفر ديگري به طور ناشناس به حضور امام رسيد. امام در اين مورد به من فرمودند بختياري سري قبل آمد مرا ببيند راهش ندادم و رفت و گله کرد و نامه اي نوشت که در منزل علما و مراجع به روي کفار يهودي و مسيحي باز است چرا به روي من مسلمان بسته است؟ پيغام دادم شما به خاطر مسائل سياسي به ديدن من مي آييد و من مصلحت نمي بينم شما را ببينم. در سفر دوم با شبيب مالکي استاندار کربلا و همراهانش آمد. هنگام معرفي گفتند ايشان تيمور بختيار است. من هم چيزي نگفتم. (10)
در اسناد به جا مانده از ساواک چگونگي ملاقات تيمور بختيار با امام خميني(ره)، گفت و گوها و برخورد هوشمندانه و تند امام با تيمور بختيار در چند سند گزارش شده است. در سند مورخ 1349/2/30 مي خوانيم:
موضوع: ملاقات آيت الله خميني با تيمور بختيار
اخيراً تيمور بختيار مرتباً به شهر مقدس نجف مسافرت مي نمايد و در طول يک ماه متجاوز از چهار بار به نجف رفته و با کليه علما و روحانيون به ويژه آيات الله خويي و شاهرودي ملاقات نموده است. حدود يک ماه قبل با آيت الله خميني در منزل مسکوني وي ملاقات و ضمن پيشنهاد همکاري به آيت الله خميني مي گويد که من در نظر دارم اعلاميه اي عليه دولت ايران تهيه و چاپ و وسيله عوامل خودم به آن سوي مرز ارسال که در خاک کشور شاهنشاهي توزيع نمايند و شما چون از قهرمانان مبارزه عليه دولت ايران مي باشيد بسيار بجا است که با من تشريک مساعي کنيد تا اين اعلاميه را مشترکاً منتشر کنيم، ولي آيت الله خميني قبول نکرده و تيمور بختيار را مؤدبانه از منزل خود مي راند. تيمور بختيار از شدت ناراحتي اظهار مي کند: آيت الله! شما را در عراق به خاطر من پناه داده اند و اين من هستم که از شما حمايت مي کنم. در اينجا آيت الله خميني گذرنامه خود را به طرز زننده اي مقابل بختيار مي اندازد ومي گويد: من اقامت در عراق را که تو عاملش باشي نمي خواهم؛ به هر جا که بروم بهتر از اينجا خواهد بود و در پايان آيت الله مزبور تيمور بختيار را از منزل رانده و به او مي گويد که هرگز مايل نيستم که به اينجا بيايي. تيمور بختيار در جواب اظهار مي دارد چرا و به چه علت از انتشار اعلاميه مشترک خودداري مي نماييد که آيت الله خميني مي گويد من صلاح نمي دانم و به شما مربوط نيست که به همين مناسبت بختيار از آن تاريخ به منزل خميني نمي رود. (11)
در سند مورخ 1349/5/17 نيز چنين آمده است:
در بغداد به ويژه بين ايرانيان اين شهر شايع است تيمور بختيار با در دست داشتن يک جلد گذرنامه سياسي عراقي که به نام آيت الله خميني صادر گرديده به او مراجعه و نامبرده را دعوت مي نمايد که جهت ترغيب و تشويق متواريان ايراني و انجام عمليات خرابکاري در داخل خاک شاهنشاهي با بختيار همکاري نمايد، ليکن خميني با پرخاش به بختيار مي گويد: «من ايراني هستم و هرگز تابعيت و مليت خود را به دست تو و به خاطر عقايد پوچ تو تعويض نخواهم کرد» و گذرنامه را به طرف بختيار پرتاب و او را از محل مسکوني خود بيرون نموده است. (12)
در 24 مرداد 1349 تيمور بختيار توسط افراد نفوذي ساواک در عراق مورد اصابت تير قرار گرفت و در دوم شهريور 1349 مرد. (13) ساواک بعد از موفقيت در اين عمل، بسياري از اعضاي شبکه بختيار را در ايران دستگير کرد که برخي از اعضاي بالاي حزب توده و کنفدراسيون دانشجويان ايران جزء دستگير شدگان بودند. (14) اما خبري در مورد دستگيري روحانيون و به ويژه روحانيون طرفدار امام خميني(ره) به اتهام همکاري و همراهي با شبکه تيمور بختيار منتشر نشد چون اين روحانيون به پيروي از حضرت امام هيچ همکاري و همراهي با بختيار نداشتند. تيمور بختيار به نمايندگي محرمانه از سوي شخص صدام چند بار کوشيد به حضور امام برسد و ايشان را وارد گروه فعالان عليه حکومت پهلوي نمايد. اين گروه از احزاب و اشخاصي تشکيل شده بود که خود را در دامن بيگانه انداخته بودند؛ مانند: حزب توده، حزب دموکرات کردستان، بختيار و... اما امام خميني(ره) با تيز بيني خاص خويش از مدت ها قبل ماهيت و وابستگي آنان را دريافته بودند. ايشان در شهر مقدس نجف با صدور اعلاميه اي هر گونه همکاري با گروه هاي کمونيست و مارکسيست و منحرف از مذهب تشيع را رد و انزجار خويش را از آنان ابراز فرمود. در بخشي از اين اعلاميه آمده بود:
... من صريحاً اعلام مي کنم که از اين دستجات خائن چه کمونيست و چه مارکسيست و چه منحرفين از مذهب تشيع و از مکتب مقدس اهل بيت عصمت عليهم الصلوه و السلام به هر اسم و رسمي باشند متنفر و بيزارم و آنها را خائن به مملکت و اسلام و مذهب مي دانم... (15)
بدين ترتيب مي بينيم که خبر همکاري روحانيون پيرو امام خميني با حزب دموکرات کردستان و نيز همکاري حضرت امام با تيمور بختيار شايعه اي بيش نبود که ساواک نيز بعد از تحقيقات گسترده به اين موضوع اقرار کرد.

پي نوشت ها :

1. احسان طبري، کژراهه، تهران، امير کبير، 1366، ص300.
2. همان، ص 255 و 269.
3. سند پيوست ش10.
4. نورالدين کيانوري، خاطرات نورالدين کيانوري، تهران، اطلاعات، 1372، ص488. ايرج اسکندري، خاطرات ايرج اسکندري، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1372، ص316.
5. فريدون کشاورز، من متهم مي کنم کميته مرکزي حزب توده را، بي جا، بي نا، 1357، ص12و 52.
6. غني بلوريان، همان، ص 344.342.
7. چپ در ايران به روايت اسناد ساواک، همان، ص 419.
8. مرکب از رؤساي اداره دوم ارتش، ساواک، شهرباني کل کشور، ژاندارمري کل کشور، دفتر ويژه اطلاعات و ستاد ارتش. براي توضيحات بيشتر رک: حسين فردوست، همان، ج1، ص 196-189.
9. همان، ص 427.
10. مطالعات تاريخي، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، سال سوم، شماره پانزدهم، زمستان 1384، ص18-19و 29.
11. سند پيوست ش11.
12. سند پيوست ش12.
13. اسدالله علم، همان، ص 258-256.
14. مارک.ج، گازيوروسکي، سياست خارجي آمريکا و شاه، ترجمه فريدون فاطمي، تهران، مرکز، 1371، ص267.
15. مبارزات امام خميني به روايت اسناد (در دوران تبعيد در نجف)، تدوين غلامعلي پاشازاده، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1378، سند شماره 101، ص 315.
 

منبع:کتاب 15 خرداد 24 - 25



+ نوشته شده در 21 / 4 / 1393برچسب:, ساعت توسط دابراو |

حزب دمکرات کردستان پس از قاسملو

قانعی فرد:

در  تاریخ سیزده ژوئیه 1989 قاسملو در وین ترور می‌شود. گرچه همه تلاش‌ها برای این بود که انگشت اتهام به سوی جمهوری اسلامی ایران دراز شود و مصطفوی و بزرگیان و جعفری صحرا رودی را قاتل بنامند اما امروزه روز سرنخ موساد و همکاری گروه کرد رقیب در ترور هم نمایان می‌شود که به دور از هیجان باید رد پای یک کرد هم حزبی قاسملو را به میان کشید که بنا به نوار ویدئویی، توجیهش در جلسه محرمانه سفارت اسرائیل این بود که تفاهم قاسملو با جمهوری اسلامی ایران به ضرر منافع کلی می‌باشد.

وی که به همراه مسعود بارزانی در آن دوران در وین به سر می‌برد، پس از ترور اسطوره ای (به زعم بارزانی) مانند دکتر قاسملو، انگار فرصت حیات سیاسی دوباره یافته است. افسوس مصالح فعلی سیاست منطقه ای، شاید مانع افشای نام اوست که روزی در تاریخ ثبت خواهد شد. قاسملو در حالی ترور شد که ویزای نخست ورود به آمریکای‌اش را گرفته بود و هفته ای پس از دیدار، قرار بود برای نخستین بار پا به خاک آمریکا بگذارد که شاید اگر رخ می‌داد، مسیر سیاسی وی حزب و حتی منطقه تغییر می‌کرد. شاید الان دعوای میان پ.ک.ک و بارزانی بر سر کنگره ملی کُرد اتفاق نمی افتاد و هزاران شاید دیگر.

 

     بگذریم، بپردازیم به دوراران پس از قاسملو. سالهای 1989 تا 2014 را می‌توان دو دهه ای نامید که حزب، مسیر نابودی را می‌‌گذراند و تنها به رویای فروپاشی جمهوری اسلامی ایران می‌اندیشد که چاره ای برای خود بیابد. در ابتدا در وضعیتی مشابه ترور قاسملو، دکتر سعید شرفکندی در نشستی به همراه نمایندگان حزبی در رستوران میکونوس در برلین در سال 1992 مورد اصابت گلوله قرار گرفت که البته دادگاه آلمان بعضی از مقامات جمهوری اسلامی را متهم کرد. بعدها ایران در حمله ای مسلحانه به پایگاه‌های حزب ـ پس از استقرار حکومت اقلیم کردستان عراق ـ حزب دمکرات کردستان ایران را به امضای قراردادی محرمانه با سپاه پاسداران وادار می‌کند که محسن رضایی افشا کرد اما هجری و حسن زاده دم نزدند

 

 ابتدا ملا عبدالله حیاکی (حسن زاده) و بعدا مصطفی هجری بر کرسی این حزب تکیه زدند. در این دوران که مصادف با آغاز اصلاحات در داخل جامعه سیاسی ایران بود، عملا این حزب قدرت ارتباط با جامعه و برقراری تناسب پیشرفت بین جامعه و حزب را از دست داد و روز به روز از تعداد افراد حزب کاسته شد. و هر دو رهبر هرگز شخصیتی دارای هویت رسانه ای و نفوذ سیاسی قاسملو نیافتند. و البته هر دو دربین بسیاری از منتقدان، متهم هستند که از نام و عکس قاضی محمد و قاسملو، سواستفاده می‌کنند اما کمترین ارتباطی با راه و منش ایشان ندارند!

و این حزب پس از پایان دوره حسن زاده و نشستن هجری بر کرسی دبیرکلی حزب، بار دیگر دستخوش انشقاق شد و چالش با گروه رهبری حسن زاده آغاز شد و البته در میان گروه‌های سیاسی معاصر ایران برای خود اعتباری خاص نیافتند و همه چیز دوگانه شد و نوعی تفکر غیر سیاسی تنها به حاشیه سازی پرداخت و دوران رکود و اضمحلال را رقم زد.

حسن زاده اظهار داشت که گروه هجری رفتاری انحصارگرایانه و غیر دمکراتیک دارند و بعدها گفت که دوران ما تمام شد و حال نوبت دیگران است. هجری هم مانند مهتدی به حمله بوش به ایران دلخوش بود و امروزه به رویای نفوذ بی حد و حصر خود در کردستان، دلخوشند.


امروزه حزب با جمعیت کلی 1250 نفر در کوی سنجق در نزدیکی سلیمانیه زندگی می‌کنند که 65% آن را خانوار تشکیل می‌دهند و به خاطر عدم تکرار زد و خورد و اغتشاش داخلی تحت نظر اداره امنیت کردستان جنوبی هستند و ماهیانه ای را از حکومت اقلیم کردستان دریافت می‌کنند و بنا به توصیه اسرائیل رئیس سازمان اطلاعات و امنیت منطقه شمال کردستان که کلیه عملیات حزب «پ ک ک» و کردهای ایرانی خواهان خودمختاری در ترکیه و ایران، زیر نظر وی انجام می‌شود.

 در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، گروه حسن زاده از کاندیداتوری کروبی حمایت کردند و گروه هجری در آغاز، تحریم را پیشنهاد کرد؛ اما بعد از از کاندیداتوری احمدی نژاد حمایت کردند و استدلالشان بر این پایه بود که با ایشان، فروپاشی جمهوری اسلامی به زودی رخ می‌دهد!


پس از بررسی کوتاه این دوره چند پرسشی در ذهن هر ناظری پدید می‌آید که عبارتند از:

ـ آیا حزب به سوی بودن و حضور در داخل جامعه می‌رود؟ و با چه رویکردی زمینه حضور در جامعه را پس از شش دهه، فراهم می‌سازد؟

ـ آیا به سوی کنار گذاشتن سلاح که یادگار شوم تحریک نیروی روس یا بعث است، پیش خواهد رفت ؟

ـ آیا می‌توان این نظر را پذیرفت که آنان به دنبال تجزیه طلبی با حمایت از بیگانگان بوده و موقعی که رسیدن به اهداف خود را عملی ندیدند، از در سازش با دولت مرکزی درآمدند یا خیر؟

 ـ آیا هنوز هم حزب به دنبال تعامل و گفت‌وگو و مشارکت در ساختار سیاسی ایران است ؟

ـ و اما آیا به راستی دوران این شخصیت‌های انحصارگرا و موقعیت دوست به پایان نرسیده است و نباید جای آنان را نسل جوان اهل خرد و عقلانیت بگیرد؟

ـ آیا مشروعیت آنان از دیدگاه نسل جوانان برومند و آگاه و سخن‌سنج کرد، قابل پذیرش است؟

ـ آیا می‌توان زمینه حزبی را با درس آموختن از فراز و نشیب این شش دهه در درون ایران فراهم ساخت و در کنار دیگر احزاب داخل مملکت، به رشد نشاط سیاسی کمک کرد و در مشارکت سیاسی ایران، حضوری فعال داشت یا به تحریم و قهر و کلمات ممنوعه و اغراق و توهم، دلخوش بود؟

ـ و به راستی، کدام یک برای هويت و رشد و اعتلاي جامعه کردها مفید فایده است؟

به نقل از دیارونادیار



+ نوشته شده در 21 / 4 / 1393برچسب:, ساعت توسط دابراو |

منوی اصلی

دسته بندی خبر ها

درباره ی ما


ده نگێکی جیاواز له ناو حیزبی دێموکرات صدایی متفاوت از درون حزب دمکرات

آرشیو

نویسندگان

پیوند های وبلاگ

لینک های روزانه

امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 226
تعداد نظرات : 156
تعداد آنلاین : 1


خدمات وبلاگ نویسان
قالب وبلاگ - یاس تم

کلیه ی حقوق مادی و معنوی وبلاگ tarikere محفوظ می باشد.
قالب وبلاگ - بازی آنلاین - طراحی سایت

بازی آنلاین

بازی آنلاین

عکس

طراحی سایت

ابزار وبلاگ

قالب وبلاگ

موسیقی بی کلام

دانلود اندروید

گرافیک - ابزار طراحی

برترین مطالب